+ اینستا رو باز کردم اولین چیزی که دیدم عکسای عروسی الهام بود ....انشاءالله خوشبخت بشه،
+ امشب اومدم خونه مامان بزرگ ، خاله صاد و خان دایی هم هستن ، .. جا انداختم و دراز کشیدم اما خوابم نمیاد ... بابا حالش خوب نیست... و از همه بدتر مشکلاتی که تمومینداره ، تمام فکرم توو خونه مونده، پیش بابا................ ...
+ دایی میم برای تصمیمش امشب باهام صحبت کرد میگفت خیلی هزینه میبره یه چیزی توو مایههای دو تومن! و تلاش و کار فشرده
البته واقعا میارزه اما متاسفانه این پول رو نداره .. گفتمانشاءالله اگه خیره خدا خودش جور کنه برات
گفت آمین..
+ من همش سعی دارم آرووم باشم و سکوتمو داشته باشم ، اما چنگ میندازه ته حلق آدم و آدمو به حرف درمیاره انقدر که بلده آدمو حرص بده ... بعدشم خودش ناراحت میشه و دست پیش میگیره
خب من چیکار کنم؟!
بخدا بازم بهترین کار همون سکوته ..همون کنترل خودم و حفظ آرامش حتی به ظاهر!
+ شیما بهم پیام داد..گفت شماره ت رو توو گروه دیدم، ظاهرا قراره هم کلاس بشیم... به فال نیک گرفتم
+ یادمه از نظر من چشمای تو خواستنی ترین چشما بودن و صورت تو زیباترین ... یادمه چشمای من فقط تو رو میدیدن ... یادمه ذاتت مثل ظاهرت زیبا نبود!
یادمه نامردی کردی .... خیلی اذیت شدم، یادمه، ..
+ آدم از یه جایی به بعد حتی حوصله ناراحت شدنم نداره..
استخدام فروشنده کارت تخفیف شرکت بادران لایف تهران